حذف

حذف

بخش تقويم دانشکده پزشکي در نظر دارد به مناسبت سالروز تولد اساتيد دانشکده، معرفي و خاطره اي کوتاه از استادان را بيان کند، اين بار به بهانه ي 25 دي ماه، سالروز تولد استاد دکتر رضا ملک زاده، استاد گروه داخلی دانشکده پزشکی و معاون تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت بخش هايي از خاطرات ايشان را بازخواني مي کنيم.
زندگی نامه از زبان استاد
من رضا ملک زاده، 25 ام دي ماه سال 1330 در روستاي بالاده از توابع كازرون به دنيا آمدم. پدرم کشاورز و فردی بسیار فعال بود. مادرم خانه دار بود. تحصيلات ابتدايي را در همان روستا انجام دادم و براي ادامه تحصيل به شهر کازرون و بعدبه شيراز آمدم. در سال 1349 وارد رشته پزشکی در دانشگاه شيراز شدم.و در سال 1357 فارغ التحصيل شدم و بلافاصله دوره تخصصي در رشته بيماريهاي داخلي را شروع کردم.
وقتي که سال دوم رزيدنتي بودم (1359) به دليل شرايط ويژه پس از انقلاب اسلامي معاون دانشکده پزشکي دانشگاه شيراز و بعد از فارغ التحصيلی، در سال 1361 معاون دانشگاه شيراز شدم. آن زمان دو دانشگاه شيراز و علوم پزشكي يکي بود. در سال 1362 رئيس دانشگاه شيراز شدم. در حالي که فقط 30 سال داشتم و جوان ترين رئيس در تاريخ این دانشگاه شدم. همزمان در دانشگاه شيراز تدريس و تحقيق ميکردم و خيلي به تدريس و آموزش پزشکي علاقه مند بودم و به همين دليل زماني که در دانشگاه شيراز بودم توانستم مرتبه دانشياري و استاديام را به دست بياورم و در سال 1368 به دعوت دکتر ايرج فاضل که وزير بهداشت وقت بودند به تهران آمدم و معاون آموزشي وزارت بهداشت شدم. يک سال و نيم بعد به وزارت بهداشت رسیدم و از سال 69 تا 72 در این سمت خدمت کردم.
مطالعه پرشین کوهورت؛ یکی از بهترین فرصت های زندگی استاد
يکي از بهترين فرصتهايي که در زندگي ام پيدا کردم، بعد از وزارت، زماني بود که ديگر مسئول اجرائي نبودم به دانشگاه تهران منتقل شدم و توانستم مطالعه اي را در استان گلستان شروع کنم جايي که بيشترين شيوع سرطان مري را در ايران و در دنيا داشتيم. اين پژوهش مطالعه بزرگ کوهورت آينده نگر بود و براي اولين بار بود كه مطالعهاي به اين بزرگي در دانشگاه تهران شروع شد و هنوز هم آن مطالعه بزرگترين مطالعه کوهورتي است که در ايران و خاورميانه داريم. در جريان اين مطالعه با استفاده از يک مجوز اختصاصي که از مقام معظم رهبري کسب نموده بودم توانستم گروهي از بهترين جوان هايي که از دانشگاه علوم پزشکي تهران فارغ التحصيل ميشدند را انتخاب نمايم که دوران خدمت نظام وظيفه شان را بعنوان محقق خدمت کنند.
خوشبختانه پس از 20 سال توفيق اين را داشتيم که علل سرطان مري که در شمال ايران خيلي زياد بود را پيدا کنيم و برنامه اي براي پيشگيري آن پيشنهاد و شروع به اجرا کنیم.
طي 23 سالي که مسئوليت اجرايي نداشتم، توانستم 140 نفر فوق تخصص گوارش تربيت کنم. اين افراد اكنون در سراسر ايران کار ميکنند. هميشه يکي از آرزوهاي من اين بود که در ايران بمانم و نيروي خوب تربيت کنم.
علت تحصیل در رشته پزشکی
ما هميشه در منطقه اي كه زندگي مي كرديم، پزشک کم داشتيم. پدرم ميگفت تو بايد پزشکي بخواني و به روستاي ما بيايي. پدربزرگم (پدرِ مادرم) که خيلي با ايشان ارتباط صميمي داشتم و خيلي شخصيت جالبي داشت، با وجود اينکه کدخداي روستاي ما بود ولي هميشه خودش اذان ميگفت و ماه رمضان مناجات ميکرد. او هم روي شخصيت من خيلي تأثيرگذار بود. وقتي کلاس هشتم بودم ايشان(پدربزرگم) متأسفانه سرطان ريه گرفت. او هميشه به من تأکيد ميکرد که بايد پزشک بشوم. يك دليل که خيلي به اين رشته علاقه مند شدم و روي سرطان تحقيق کنم، بيماري پدر بزرگم بود، چون خيلي رابطه صميمي با ايشان داشتم.
من هميشه به دانشجويانم علاقه داشتم، البته به آنهايي که خيلي درس ميخواندند بيشتر علاقهمند بودم، به حدي که گاهي در خانه فرزندانم ميگويند کاش که ما هم دانشجو يا فلوي شما بوديم براي اينکه من به فلوهايم خيلي راحت بورس دادم. این که دانشجویان و همکارانم پیشرفت کنند برای من بسیار مهم بوده و هست و حتی از پیشرفت خودم هم برایم لذت بخش تر است. به همین دلیل از همه امکاناتم برای بورس دادن و گرنت دادن به سایرین استفاده کردم و آنان را مقدم بر خودم شمردم و هميشه فکر ميکنم اگر قرار است جامعه ما پيشرفت کند، يکي از مهمترين اقدام ها اين است که ما بايد بتوانيم آدم هايي را تربيت کنيم که از خودمان بهتر باشند.


بخش تقويم دانشکده پزشکي در نظر دارد به مناسبت سالروز تولد اساتيد دانشکده، معرفي و خاطره اي کوتاه از استادان را بيان کند، اين بار به بهانه ي 25 دي ماه، سالروز تولد استاد دکتر رضا ملک زاده، استاد گروه داخلی دانشکده پزشکی و معاون تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت بخش هايي از خاطرات ايشان را بازخواني مي کنيم.
زندگی نامه از زبان استاد
من رضا ملک زاده، 25 ام دي ماه سال 1330 در روستاي بالاده از توابع كازرون به دنيا آمدم. پدرم کشاورز و فردی بسیار فعال بود. مادرم خانه دار بود. تحصيلات ابتدايي را در همان روستا انجام دادم و براي ادامه تحصيل به شهر کازرون و بعدبه شيراز آمدم. در سال 1349 وارد رشته پزشکی در دانشگاه شيراز شدم.و در سال 1357 فارغ التحصيل شدم و بلافاصله دوره تخصصي در رشته بيماريهاي داخلي را شروع کردم.
وقتي که سال دوم رزيدنتي بودم (1359) به دليل شرايط ويژه پس از انقلاب اسلامي معاون دانشکده پزشکي دانشگاه شيراز و بعد از فارغ التحصيلی، در سال 1361 معاون دانشگاه شيراز شدم. آن زمان دو دانشگاه شيراز و علوم پزشكي يکي بود. در سال 1362 رئيس دانشگاه شيراز شدم. در حالي که فقط 30 سال داشتم و جوان ترين رئيس در تاريخ این دانشگاه شدم. همزمان در دانشگاه شيراز تدريس و تحقيق ميکردم و خيلي به تدريس و آموزش پزشکي علاقه مند بودم و به همين دليل زماني که در دانشگاه شيراز بودم توانستم مرتبه دانشياري و استاديام را به دست بياورم و در سال 1368 به دعوت دکتر ايرج فاضل که وزير بهداشت وقت بودند به تهران آمدم و معاون آموزشي وزارت بهداشت شدم. يک سال و نيم بعد به وزارت بهداشت رسیدم و از سال 69 تا 72 در این سمت خدمت کردم.
مطالعه پرشین کوهورت؛ یکی از بهترین فرصت های زندگی استاد
يکي از بهترين فرصتهايي که در زندگي ام پيدا کردم، بعد از وزارت، زماني بود که ديگر مسئول اجرائي نبودم به دانشگاه تهران منتقل شدم و توانستم مطالعه اي را در استان گلستان شروع کنم جايي که بيشترين شيوع سرطان مري را در ايران و در دنيا داشتيم. اين پژوهش مطالعه بزرگ کوهورت آينده نگر بود و براي اولين بار بود كه مطالعهاي به اين بزرگي در دانشگاه تهران شروع شد و هنوز هم آن مطالعه بزرگترين مطالعه کوهورتي است که در ايران و خاورميانه داريم. در جريان اين مطالعه با استفاده از يک مجوز اختصاصي که از مقام معظم رهبري کسب نموده بودم توانستم گروهي از بهترين جوان هايي که از دانشگاه علوم پزشکي تهران فارغ التحصيل ميشدند را انتخاب نمايم که دوران خدمت نظام وظيفه شان را بعنوان محقق خدمت کنند.
خوشبختانه پس از 20 سال توفيق اين را داشتيم که علل سرطان مري که در شمال ايران خيلي زياد بود را پيدا کنيم و برنامه اي براي پيشگيري آن پيشنهاد و شروع به اجرا کنیم.
طي 23 سالي که مسئوليت اجرايي نداشتم، توانستم 140 نفر فوق تخصص گوارش تربيت کنم. اين افراد اكنون در سراسر ايران کار ميکنند. هميشه يکي از آرزوهاي من اين بود که در ايران بمانم و نيروي خوب تربيت کنم.
علت تحصیل در رشته پزشکی
ما هميشه در منطقه اي كه زندگي مي كرديم، پزشک کم داشتيم. پدرم ميگفت تو بايد پزشکي بخواني و به روستاي ما بيايي. پدربزرگم (پدرِ مادرم) که خيلي با ايشان ارتباط صميمي داشتم و خيلي شخصيت جالبي داشت، با وجود اينکه کدخداي روستاي ما بود ولي هميشه خودش اذان ميگفت و ماه رمضان مناجات ميکرد. او هم روي شخصيت من خيلي تأثيرگذار بود. وقتي کلاس هشتم بودم ايشان(پدربزرگم) متأسفانه سرطان ريه گرفت. او هميشه به من تأکيد ميکرد که بايد پزشک بشوم. يك دليل که خيلي به اين رشته علاقه مند شدم و روي سرطان تحقيق کنم، بيماري پدر بزرگم بود، چون خيلي رابطه صميمي با ايشان داشتم.
من هميشه به دانشجويانم علاقه داشتم، البته به آنهايي که خيلي درس ميخواندند بيشتر علاقهمند بودم، به حدي که گاهي در خانه فرزندانم ميگويند کاش که ما هم دانشجو يا فلوي شما بوديم براي اينکه من به فلوهايم خيلي راحت بورس دادم. این که دانشجویان و همکارانم پیشرفت کنند برای من بسیار مهم بوده و هست و حتی از پیشرفت خودم هم برایم لذت بخش تر است. به همین دلیل از همه امکاناتم برای بورس دادن و گرنت دادن به سایرین استفاده کردم و آنان را مقدم بر خودم شمردم و هميشه فکر ميکنم اگر قرار است جامعه ما پيشرفت کند، يکي از مهمترين اقدام ها اين است که ما بايد بتوانيم آدم هايي را تربيت کنيم که از خودمان بهتر باشند.